رو به سوی خــــــدا | ||
|
مرد صبور شخصی که دارای بینی بزرگی بود به خواستگاری زنی رفت ودر تعریف خود برای آن زن چنین می گفت:((من مردی هستم از سبکی و ذلت به دور و بسیار بسیار صبور))زن گفت:((قبول دارم که مردی صبوری هستی زیرا اگر صبور نبودی این بینی را چهل سال نتوانستی کشید)) خط مستقیم ریاضیدانی هنگام جان کندن می گفت :ای آن که قطردایره و نهایت اعداد و جذر اعداد کنگ را آموزی مرا به زاویه قائم به پیشگاه خود بر و به خط مستقیم محشور دار من و تویی آورده اند که گرگی و شتری خانه یکی شدند و قرار گذاشتند که از آن پس جدایی از میان برداشته شود و دو خانواده یکی به شمار آید و ما بین کودکان آن تفاوتی نباشد .روزی شتربرای تلاش معاش به صحرا رفت و گرگ یکی از بچه های او را خورد و در گوشه ای خزید چون سر وکله شتر از دور پیدا شد گرگ پیش دویده گفت:((ای برادر بیا که یکی از بچه هایمان نیست.))شتر بیچاره نگران شد و پرسید:یکی از بچه های تو یامن؟گرگ زیرکانه گفت :((ای شفیق باز هم که من و تویی کردی یکی از آن پا پهن ها)) [ سه شنبه 88/9/17] [ حکیمه جوین ]
[ گل نوشته های شما () ]
|